پــروا

رمانی عاشقانه-اجتماعی

پــروا

رمانی عاشقانه-اجتماعی

📮 پست جدید

چهارشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۸، ۰۸:۴۴ ق.ظ

➖➖➖➖➖➖➖➖➖

#پارت۴۹
توی اتوبوس نگاهم به جاده‌ی سفید رنگی بود گهگاهی درخت‌های لختی که برف روی شاخ و برگ‌شون سنگینی می‌کرد از جلوی دیدم رد می‌شدند خیره بود‌م، برف تازه همه‌جا رو پوشانده بود، فقط وسط جاده‌ها جای رد لاستیک ماشینا که برفش آب شده بود توی ذوق میزد.
مثل هر روز، صبح خیلی زود بیرون زده بودم، تا به کارام برسم.

آهنگه غمگینه همیشگی رو باهندزفری گوش میدادم. که غم دلم رو فریاد میزد.

منو احساسه غریبم باهمیم تویه یه جاده
نمیدونم که دلم، چجوری دل به تو داده

می‌دونی من چی کشیدم می‌دونی بی‌تومریضم
اخه تا کی باشه این حس عشقم تویی عزیزم
بزار دست‌هات رو بگیرم توی این قفس اسیرم
اگرتو با من نباشی تنهایی بی‌تو می‌میرم

اگه می‌شنوی صدامو هر نفس از تو می‌خونم
می‌خونم تا بدونی بی‌تو تنهایی موندم

بغضی که توی این هشت سال توی گلوم نشسته بود بدجوری اذیتم می‌کرد.

بعد از این هشت سال باز هم ته دلم برای عشقم میلرزید، بعد اون همه قولایی که با کوچکترین اتفاقی شکسته بودن و عشقی که راحت خردم کرده بود و منو مثل یه تیکه اشغال دور انداخته بود، بازم ته وجودم عشق رو احساس میکردم.

چانه‌ام لرزید، نمیدونم این حسی رو که به قلبم زنجیر شده بود رو چیکار کنم؟!

چشم‌هام میل شدیدی به گریه داشت، به زور دندان‌هایم رو روی هم فشار می‌دادم و پشت سرهم نفس‌های عمیقی می‌کشیدم تا مثل همیشه بغضم رو پس بزنم.

دستی گوشه‌ی چشمم کشیدم تا اشکم سرازیر نشه، دوست نداشتم باعث جلب توجه مسافرای توی واحد بشم.

با ایستادن اتوبوس توی ایستگاه مسافران یکی یکی پیاده می‌شدندو مسافرای جدید سوار می‌شدند.

نگاهم از شیشه فقط به بیرون بود، که با صدای جیغ بچه‌ای نگاهم به طرف مسافرا چرخید و روی مادر و بچه‌ای گره خورد، که سر پا ایستاده بودند.

خیلی راه مونده بود، اما این دل رحمی من باز گل کرده بود.

بی‌‌حرف بلند شدم و میله‌ی وسط واحد رو گرفتم، سردی میله لرزی مثل برق بهم وصل کرد‌ و زود از تنم بیرون رفت.

اون یکی دستم رو توی جیبه نچندان گرمه کاپشنم فرو بردم، نگاهم به کفش‌های اسپورت مشکی رنگو رو رفته و کهنه‌ام افتاد، خیلی وقت بود که می‌خواستم کفش نو بگیرم، اما هر بار یه اتفاقی می‌افتاد و کل پولم خرج می‌شد.

سرما به استخوانم نفوذ کرده بود، بی‌اراده سرجام جابه جا می‌شدم.

با هر بار باز شدن در موجی از سرمای شدیدی وارد می‌شد، سعی می کردم حواسم رو با گوش دادن به آهنگ پرت کنم.

بنویس پاکت سیگار شبو تنهایی، بنویس در به‌دری، بنویس رسوایی
بنویس مستی هرشب بنویس شیدایی بخوان عشق, بخوان عشق

ببار چشم بی‌سو جسم بی‌روح عشقه تو کو، ببین به رنگه رفته از بر و رو، عشقه تو کو
هر کی با زخم زبوناش این دلو بد سوزوند، طعنه‌های آدما قلب منو میلرزوند.
آی تویی که ادعات یه شهرو نابود میکرد، ببین این عاشق بی‌ادعا رو حرفش موند.
**
اشک توی چشمم حلقه بسته بود، باخودم گفتم:
- بیشتر از طعنه‌ی ادما این دلتنگی منو از درآورده.

سرم رو انداختم پایین تا کسی با دیدن برق اشکم بهم ترحم نکنه، یابرداشت اشتباه نکنه و یه سود جو بخواد اذیتم کنه.

با ایستادن واحد توی ایستگاه مورد نظر، کوله‌ پشتیم رو روی شانه‌ام جابه جا کردم و پیاده شدم.

همه جا یخ بسته بود و لیز بود، نفس‌هام مثل دود غلیظ سیگار بود که توی هوا پخش می‌شد، بعد این همه سال به این سرما عادت نکرده بودم.

دست‌های قرمز شده‌ام رو توی جیبم فرو برده بودم، ولی نمی‌دونستم دماغم یخ بسته بود، چکارکنم؟
دونه‌های برف روی پلکم می نشست ولی از سرمای شدید جرات بیرون آوردن دستهایم رو نداشتم.

بعد از کلی پیاده روی جلوی ساختمان بزرگی که این هفته اومده بودم ایستادم ، حتی رئیس شرکت رو هم ندیده بودم، سیما جون هم گفته بود که به هر کسی کار نمیده، رئیسش از بهترین دانشگاه امریکا مدرک گرفته بود و یه آدم موفق توی این زمینه‌ست،‌ باید برای پیشرفتم تلاش می کردم، مکثی کردم‌ و نفس عمیقی کشیدم‌ و وارد شدم سر به زیر و به آرومی رد شدم.

نگاهم برای ثانیه‌‌ای به نگاه منشی بداخلاق گره خورد، با لبخنده تلخ همیشگی، به سمت صندلی توی سالن رفتم و همانجا نشستم.

➿ #ریکاوری یکی از پر طرفدارترین رمان های این روزهای تلگرام که با صحنه های عاشقانش غوغا کرده...

در صورت تمایل می توانید با عضویت در کانال پروا این رمان زیبا را مطالعه نمایید.

لینک عضویت 👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAAFa4jSEhGkyQ2vovgA

مشاهده مطلب در کانال

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۹/۲۷
امنه احمدی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی