پــروا

رمانی عاشقانه-اجتماعی

پــروا

رمانی عاشقانه-اجتماعی

دستت چیشده؟! کار اون عوضیه؟! هــان؟!

سه شنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۸، ۱۲:۴۲ ق.ظ

شوکه همونجا خشکم زده بود، که محسن با ابروهای از تعجب بالا پریده پیاده شد و کلاهش رو درآورد و روی دسته ی موتور گذاشت و با سرعت به طرفم اومد، از نگاه عجیبش  قدمی به عقب برداشتم، نگاه به خون نشسته‌ی محسن روی دست باند پیچی شده ام افتاده بود که دستم رو گرفت، آب دهنم رو با صدا قورت دادم‌، محسن با صدایی دورگه که سعی می‌کرد نلرزه می‌گوید:
-

دستش روی باند لغزید، آروم منو به طرف خودش کشید و نفس‌های بلند و کشداری می‌زد، بازوم به سینه‌اش چسبید و آروم کنار گوشم زمزمه کرد:
- چرا.. دِ بی‌انصاف چــرا؟! مگه من مترسکم؟! اگه نتونم ازت محافظت کنم به چه دردی می‌خورم؟! اگه نتونم ازت دفاع کنم به درد لای جرز دیوار هم نمی‌خورم، چطوری اینطوری نادیده‌ام می‌گیری؟! پــروا بی‌نهایت ازت دلخورم، امروز بدجور شکستیم، اون ناکس مزاحم تو می‌شه ومن مثل کبک سرمو زیر برف کرده‌ام‌‌ ازخودم عصبانی وکفریم، از دست این خود سری‌هات دارم دیوونه‌میشم، د اخه بی‌انصاف اگه...
#کپی‌ممنوع⛔️

مشاهده مطلب در کانال

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۱۱/۱۵
امنه احمدی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی