محسن بازوهام رو عقب کشید و منو ازخودش جدا کرد و با لحن بامزهای گفت:
سه شنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۸، ۰۱:۱۵ ق.ظ
- نگو نامرد.. نگو.. تو پشت منی تو کوه منی با تو زنده شدم، حرفای نیشدار همه رو به جون میخرم فقط تو کنارم باش، محسن این همه زجر کشیدیم تا به اینجا برسیم، دانشگاهت برام خیلی مهمه این همه بهت سخت گرفتم تادیگه طعم این بدبختی رو نچشی.
- ببینم آب دماغت رو که با لباس من پاک نکردی؟
باخندهی ثابت روی لبم بهش خیره شدم:
-خیلی لوسی محسن، منو این کارا؟!
محسن بلند خندید وچشمکی زد:
-میخوام همیشه اینطوری لبت رو خندون ببینم.
#کپیممنوع⛔️
۹۸/۱۰/۱۷